پوریاپوریا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

پوریا و پارسا

نقل خوونه

امان ازدستت نقل ونبات مامانی تواین روزهای بلند تابستون ازبس سر مارو گرم کردی ونقل خونمون شدی دیگه فرصت هیچ کاری رو نداریم مامان وبابا وداداشی ازدست شیطنت های شما ازصبح تا اذون افطار یه دقیقه استراحت ندارن    تازگی ها ازجاروبرقی میترسی مامانی هم مجبوره به خاطرخرابکاری شماوداداشی هردو روز یه بار جاروبکشه موقعی هم که جارو برقی بیاد وسط خونه منو داداشی مجبوریم یه ساعت بشینیم با شما بازی کنیم تا ترست بریزه ولی بعداز یه ساعت معطلی و بازی وخنده آخرش بازم نتیجه نمیده    ازبین میوه ها عاشق سیب هستی  وقتی هم دریخجال باز شه تندی میری به سمتش وزود ازسبدمیوه یه سیب برمیداری وبه دند...
29 تير 1393

مادرانه

  اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت … دلگیر مباش که نه تو  گناهکاری  نه او آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می‌کند … پس خود را گناهکار مبین من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد … و تنها یکی سپاسش گفت!!! من خدایی میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده … یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !!! پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند … از تو برای مهربانیت  قدردانی میکنند. پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش… که این روح توست که ب...
29 تير 1393

به خاطرتو

    به خاطر تو       خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم     به خاطر تو       اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم     به خاطر تو       کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم     به خاطر تو       دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم     به خاطر تو       می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید &...
29 تير 1393

درددل

به نام خدایی که حس کردنش فقط یه کم خلوت کردن میخواهد ستايش مخصوص خدا ست كه‌ هستى او‌ اول در‌ وجود ‌و‌ مبدء آفرينش است بى آنكه ‌آن ذات ازلى را‌ اول ‌و‌ ابتدائى باشد ‌و‌ آخر در‌ وجود است بى آنكه ‌آن حقيقت ابدى را‌ آخر ‌و‌ انتهائى باشد    اى خداى بزرگ هيچ كس نمیتواندشكر ‌و‌ سپاست را‌ به‌ حد كمال به‌ جا اورد چرا كه‌ بر‌ هر‌ شكرى كه‌ كند ‌آن شكر هم نعمت ‌و‌ احسان تست ...
15 تير 1393

امان ازحرف مردم!!!!!!!!!!!!!!!!!

امان از حرف مردم   می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت:  فقط بیمارستان خصوصی.  مادرم گفت: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!... می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان.  مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...  به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی!  گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم.  خواهرم گفت: مگر ...
15 تير 1393

تولد امیدهای زندگیم

بالاخره روز تولد عسلهای مامان رسید  روز 6تیرماه روزتولد پوریاجونم تصمیم گرفتیم تولد یه سالگی فسقل خان مامان رو به خاطر ماه رمضون پیش پیش بگیریم یعنی بایه تیردونشون   این ازتزیینات اتاق توسط بابایی وداداشی این از عکس های قندعسل های مامان اینم از فسقل خان ما اول یه کم خوابش میومد ولی تا دید بزن وبکوب وکیک وشمع ودس دسی شروع شده چشاش یه برقی زد که نگو حالش بهترشد کیک بریدن عشق های مامان  وهدایا ممنون ازم...
9 تير 1393

پوریا درسالهایی که گذشت

عشق هفت ساله من پسرم قوی کسی است که نه منتظرمیماند خوشبختش کنن نه اجازه میدهد بدبختش کنن   سالگی سالگی سالگی سالگی سالگی سالگی سالگی پسر عزیزترازجانم ورود به هشت سالگیتو مامان وبابا بهت تبریک میگن  امیدوارم هشتادسال زندگی پر عزت داشته باشی  دلنوشته:پسرم توقدرت ایجاد تغییردرهرچیزی رادلری چون تو تنها کسی هستی که ازهمان کودکی ات کلمه میتوانم را میفهمی وافکارت راانتخاب میکنی واحساساتت را به زبان میآوری      پسرم آرزوی مادرسعادت وخوشبختی توست&nbs...
9 تير 1393

پارسا درسالی که گذشت

سال پیش 10 تیر من میزبان فرشته آسمونی شدم یه فرشته پاک یه فرشته رویایی یه فرشته ای که عجله داشت واسه زمینی شدن اخه میدونست منم عجله دارم واسه بغل کردنش  واسه نوازش کردنش واسه بوییدن ش    عزیزم یک بهار یک تابستان یک پاییز یک زمستان رادیدی  عزیزم  بخند  هرچند غمگینی ببخش هرچند مسکینی فراموش کن هرچنددلگیری زیستن اینگونه است زیباست مادر بخند ببخش فراموش کن هرچندمیدانم اسان نیس سال روز زمینی شدنت مبارک عسلم  ماهگی عمرم ماهگی جونم ...
9 تير 1393

تیربه یادماندنی

تیربرای من ماه بزرگی ایست  چون تمام هستی ام تمام زندگی ام درتیر خلاصه میشود تیر برای من پراست از عشق وشادی وشور وامید وآینده  وحتی افسوس تیر83 بزرگترین حادثه تلخ زندگی ام فوت ناگهانی عزیزترینم مادرم تیر 85 بزرگترین حادثه شیرین زندگی ام ماه های اول آشنایی من با عشقم تیر 86 تولد امید اول زندگی ام پوریای پهلوانم تیر 92 تولد امید دومم پارسا ی معصومم      اندوه از شانه هايم بتکان!   بر چشمان بى قرارم جادويى بيفکن!   بازوان نحيفم را به  نوازش هايت آرام کن !   چون اول بار، لمس قلب گنجشکى با دست هاى ...
9 تير 1393